Presentation is loading. Please wait.

Presentation is loading. Please wait.

1- مانند آهو برای نهرهای آب جان من مشتاق تو است

Similar presentations


Presentation on theme: "1- مانند آهو برای نهرهای آب جان من مشتاق تو است"— Presentation transcript:

1 1- مانند آهو برای نهرهای آب جان من مشتاق تو است
1- مانند آهو برای نهرهای آب جان من مشتاق تو است. تو تنها آرزوی جان منی می ستايمت. تو تنها قوتم هستی، به تو تنها می شوم تسليم؛ تنها تو آرزوی قلب منی می ستايمت. 2- تو رفيق و برادرم هستی با اينکه شاهمی. من تو را بيش از هر چه دوست می دارم دنيايم تويی. تو تنها قوتم هستی، به تو تنها می شوم تسليم؛ تنها تو آرزوی قلب منی می ستايمت. * * * * * 1- As the dear panteth for the water, so my soul longeth after thee. You alone are my heart’s desire and I long to worship Thee. You alone are my strength my shield; To you alone may my spirit yield. 2- You alone are my heart’s desire and I long to worship Thee. You alone are my strength my shield; To you alone may my spirit yield.

2 1- مانند آهو برای نهرهای آب جان من مشتاق توست
1- مانند آهو برای نهرهای آب جان من مشتاق توست. تو تنها آرزوی جان منی می ستايمت. تو تنها قوتم هستی، به تو تنها می شوم تسليم؛ تو تنها آرزوی قلب منی می ستايمت. 2- تو رفيق و برادرم هستی با اينکه شاهمی. من تو را بيش از هر چه دوست می دارم دنيايم تويی. تو تنها قوتم هستی، به تو تنها می شوم تسليم؛ تو تنها آرزوی قلب منی می ستايمت. * * * * * 1- As the dear panteth for the water, so my soul longeth after thee. You alone are my heart’s desire and I long to worship Thee. You alone are my strength my shield; To you alone may my spirit yield. 2- You alone are my heart’s desire and I long to worship Thee. You alone are my strength my shield; To you alone may my spirit yield.

3 محبتت ای پدر پر کرد قلبم را حيات بدون نورت پوچ است در هر جا مرا پدر در آغوش گير نگذار تنهايم با اعتماد روز و شب بسويت آيم

4 1- محبت خدا بس عظيم است، چون نهری جوشان و خروشان است
1- محبت خدا بس عظيم است، چون نهری جوشان و خروشان است. می وزد چون نسيم بهاری، می آورد اميد الهی. (گر نباشد اين محبت، ما را نيست اميد نجات. اميد حيات است عيسی، که بر صليب شد بهر ما فدا.)(2) 2- مسيح نخست ما را محبت کرد؛ خود را فدای گناهکاران کرد. فرياد ميزدند: "او را مصلوب کن!" ای گنهکار، قلبت را سخت مکن! (گر نباشد اين محبت، ما را نيست اميد نجات. اميد حيات است عيسی، که بر صليب شد بهر ما فدا.)(2) 3- مسيح گويدت: "نزد من بيا، می کوبم هر روز در قلبت را؛ تاخير مکن، قلبت را بگشا، تا يابی نجات رايگان را!" (گر نباشد اين محبت، ما را نيست اميد نجات. اميد حيات است عيسی، که بر صليب شد بهر ما فدا.)(2)

5 1- محبت خدا، در صليب عيسی، بهر من شد عيان، فيض او در جهان، وقتی او را فدا کرد، تا بهرم بميرد. (جلال بر نامش، برای فيضش! آنقدر دوست داشت جهان را، که بخشيد فرزندش!) (2) 2- بر روی جلجتا، وقتی او ندا کرد: "همه چيز تمام شد." نجاتم تضمين شد؛ نقشه الهی اش، در وجودم مهر شد! (جلال بر نامش، برای فيضش! آنقدر دوست داشت جهان را، که بخشيد فرزندش!) (2)

6 1- محبوبم از آن من است و من از آن وی هستم
1- محبوبم از آن من است و من از آن وی هستم. چهره خود را بنما و آوازت را بشنوان، ای محبوبِ مؤمنان، ای عيسی! ای منجی آسمانی، تو تنها نور جهانی! (2) محبت تو بی انتهاست! 2- آواز محبوب من است، درِ قلبم را می کوبد؛ با صدای دلنوازش مرا بنزدش می خواند! محبوبم عيسی از آن من است! ای منجی آسمانی، تو تنها نور جهانی! (2) محبت تو بی انتهاست! 3- من از آن محبوبم و اشتياق وی بر من است. محبوبِ من برتر ز هر محبوبی است اندر اين جهان! محبوبم عيسی از آن من است! ای منجی آسمانی، تو تنها نور جهانی! (2) محبت تو بی انتهاست! 4- مرا چون خاتم بر دل و نگين بر بازويت بگذار! زيرا که محبت تو تا ابد خاموش نشود! ای محبوبِ مؤمنان، ای عيسی! ای منجی آسمانی، تو تنها نور جهانی! (2) محبت تو بی انتهاست!

7 (مرا بخشيدی اميد و عشق، بخشيدی رهايی برداشتی هر درد و غم، بخشيدی شادمانی (2)) تابيدی نورت بر قلبم نهادی محبت در من اکنون با سرور و شادی برايت سرود می خوانم

8 1- مژده بادا که نوشد سراسر جهان. گشته بيدار گيتی زخواب گران
1- مژده بادا که نوشد سراسر جهان! گشته بيدار گيتی زخواب گران! بين چگونه شود رنگ رنگ آسمان؛ گه کند گريه، گه خنده بر بوستان! بر طبيعت نگر، مرده بود زنده شد! در جهان پرتوِ مهر تابنده شد. آن مسيحی که از بهر ما بنده شد، مرد و برخاست ما را رهاننده شد! (2) 2- مژده آمد که اينک قيامش ببين! باز شد تا ابد آسمان بر زمين! موت ديگر نبُد قدرتش بيش از اين؛ از چه ترسم دگر؟ از چه باشم حزين؟ سر بر آر از افق، مهر تابان ما! بين چه سان تازه گشته تن و جان ما! قبر خالی نگر، کار يزدان ما! زنده عيسی ببين، اصل ايمان ما!(2)

9 1- مژده عيسی بدنيا آمد؛ مژده منجی بشر آمد؛ اينک خدا با ما بود؛ مژده روح القدس آمد! 2- در شهر داود مسيحا را، آن خداوند کبريا را، بين چگونه تولد شده، منور ساخته قلب ما را! 3- طفلی در قنداق پيچيده بين! در آخور او را خوابيده بين! نور عالم هويدا شده؛ کلمه را مجسم ببين! 4- اين روز خوش از ايزد بود! عيسی هديه پدر بود! او وعده داد و کرده وفا؛ زندگی ما از او بود! 5- خدا را بر سما، بر زمين، سلامتی باد و بيش از اين! در ميان ما رضامندی، بود هم در اعلی عليين!

10 1- مژده که منجی آمد، دوران غم سر آمد مژده دهيد نور آمد، تاريکی به سر آمد هللويا، هللويا عيسی مسيح به دنيا آمده تا ما را آزاد و پيروز سازد هللويا به نجات دهنده 2- نوزادی که متولد شد، که پسر خدا است سلطنت او جاودانيست، نامش عجيب و مشير است هللويا، هللويا عيسی مسيح به دنيا آمده تا ما را آزاد و پيروز سازد هللويا به نجات دهنده 3- برای نجات ما، بره خدا آمد برای شفا ما، مسيح عيسی به دنيا آمد هللويا، هللويا عيسی مسيح به دنيا آمده تا ما را آزاد و پيروز سازد هللويا به نجات دهنده

11 1- مژده نوروز و بهار آمد، مژده سال نو و عيد آمد گلها نو گشته چون قلب ما، مملو از شادی و جشن ما 2- بشنو ای هموطن راز حق، از سر ملائک تا بشر نوروز جشن پادشاه بود، عيسی خود شاه شاهان بود 3- مژده عيسی خداوند بود؛ پدر، پسر و روح يک بود ريخته خون خود را بر صليب، آزاد کرد از گناه و فريب 4- جشن گيريد شادی و وجد کنيد، شکر و تسبيح و تمجيد کنيد خدای يکتا داده نجات، هديه به ايران و ايرانی 5- اين هديه خداوند ماست، شادی و آرامش بهر ماست نجات و شفا و آزادی، بهر ما ايران و ايرانی

12 1- مسرورم نجاتم داده؛ (3) جلال بر نام عيسی. نجاتم داده
1- مسرورم نجاتم داده؛ (3) جلال بر نام عيسی! نجاتم داده! 2- مسرورم شفايم داده؛ (3) جلال بر نام عيسی! شفايم داده! 3- مسرورم قوتم داده؛ (3) جلال بر نام عيسی! قوتم داده! 4- مسرورم آزادم کرده؛ (3) جلال بر نام عيسی! آزادم کرده! I’m so glad Jesus set me free (3) Singing glory hallelujah Jesus set me free فيليپان 4: 13Philippians 4:13

13 1- مسيحا در تو جانم شادی کند؛ تو را در تنگی می خوانم
1- مسيحا در تو جانم شادی کند؛ تو را در تنگی می خوانم! هر روز سرودی تازه می سرايم. تويی اميد حياتم! با من باش، با من باش، با من باش، خداوند! جان را به دستت سپردم! 2- کجا گوسفندانت را می چرانی؟ "اندر چمن محبت!" به وادی مرگ چرا گريان باشم؟ چون مسيح باشد شبانم! با من باش، با من باش، با من باش، خداوند! جان را به دستت سپردم! 3- راه مسيح پر از چشمه و آبشار؛ راهی است مستقيم و باريک! جويهای مهرش آنرا سيراب کند؛ هر که تشنه است. بيايد! با من باش، با من باش، با من باش، خداوند! جان را به دستت سپردم! 4- صدايت بگوشم می رسد، عيسی؛ چون خوانی مرا می آيم! دائم مرا در حضورت نگهدار! تا ابد تو را ستايم! با من باش، با من باش، با من باش، خداوند! جان را به دستت سپردم!

14 1- (مسيح است نورم، مسيح حياتم، راه و راستی و هم نجاتم
1- (مسيح است نورم، مسيح حياتم، راه و راستی و هم نجاتم!) (2) هللوياه، هللوياه، حيات عيسی افزون در ما! (2) 2- (بياييد فيضش را بسراييم، از دل و جان سرود بخوانيم!) (2) هللوياه، هللوياه، حيات عيسی افزون در ما! (2) 3- (اعلان نماييم، فيض عيسی را، آن ناجی و آن خداوند را!) (2) تو پر جلالی، تو پادشاهی، جلالت می دهيم ای عيسی! (2)

15 1- مسيحا سلطان مهر و محبت؛ تا ابد مسح شده با فيض و رحمت
1- مسيحا سلطان مهر و محبت؛ تا ابد مسح شده با فيض و رحمت. با پدر عهد بسته تا بخشد نجات. بهر تشنه او دهد آب حيات. بره خدا غالب شد بر دنيا! (3) مسيح خداوند بر موت و گناه! 2- شياطين می لرزند از اسم عيسی؛ ديوها نيز می ترسند از منجی ما، چون نام مجيدش باشد بی همتا؛ با خونش خريده آزادی ما. بره خدا غالب شد بر دنيا! (3) مسيح خداوند بر موت و گناه! 3- همه گناهکاران بخود بياييد! دنيا را در عمق هلاکت بينيد! عده کثيری بی نجات مردند؛ از دنيای فانی سودی نبردند. بره خدا غالب شد بر دنيا! (3) مسيح خداوند بر موت و گناه! 4- با ابرها همی آيد شاه شاهان؛ با جلال و شکوه و فرشتگان! از عدالت پر سازد او دنيا را؛ داوری نمايد گناهکاران را! مسيحا سلطان مهر و محبت! (3) تا ابد مسح شده با فيض و رحمت!

16 مسيح بود بهر ما شبان نيکو، زيرا زندگی خود داده بر ما او (2) 1- خداوند است شبان من ای يار (ندارم احتياج به هيچ خس و خار)(2) می خواباند مرا بر روی سبزه (سوی آب روان سازد مرا کار)(2) مسيح بود بهر ما شبان نيکو، زيرا زندگی خود داده بر ما او (2) 2- او می برد مرا سوی عدالت (چرا که نام او باشد حقيقت) (2) اگر داخل شوم در دار نيستی ( نترسم از بدی تا قاف قيامت)(2) مسيح بود بهر ما شبان نيکو، زيرا زندگی خود داده بر ما او (2) 3- تويی با من خدای مهربانم (عصای تو تسلی بخش جانم)(2) به پيش دشمنان کارم تو سازی (سرافرازم به پيش دشمنانم)(2) مسيح بود بهر ما شبان نيکو، زيرا زندگی خود داده بر ما او (2) 4- به من بخشيده ای صد ناز و نعمت (خْمم لبريز شده از مال و دولت)(2) عنايات تو هست بر من هميشه (شوم ساکن به دربارت به عزت)(2) مسيح بود بهر ما شبان نيکو، زيرا زندگی خود داده بر ما او (2)

17 مسيح تو چون جلال پيشوايی، مسيح تو افتخار قلبهايی 1- دعای ما شب و روز از برايت، مسيح تو چون که فرزند خدايی مسيح تو چون جلال پيشوايی، مسيح تو افتخار قلبهايی 2- مسيح تو نجات دهنده هستی، هميشه زنده در قلب مايی مسيح تو چون جلال پيشوايی، مسيح تو افتخار قلبهايی 3- مسيح تو چون پدر مهربانی، بود نور تو از نور خدايی مسيح تو چون جلال پيشوايی، مسيح تو افتخار قلبهايی 4- به دانشگاه حق تعليم يافتم، از آن مکتب گرفتم درسهايی مسيح تو چون جلال پيشوايی، مسيح تو افتخار قلبهايی 5- مسيح تو چون اميد بنده گانی، مسيح تو ياور مستضعفانی مسيح تو چون جلال پيشوايی، مسيح تو افتخار قلبهايی

18 1- مسيح حيات و مسيح است نورم؛ مسيح هادی شب ديجورم
1- مسيح حيات و مسيح است نورم؛ مسيح هادی شب ديجورم. مسيح کاهنم، مسيح وکيلم؛ مسيح استاد و مسيح دليلم. 2- مسيح مصلحم، مسيح هاديم؛ مسيح است عدلم، مسيح ناجيم .مسيح پيغمبر، کاهن و شاهم؛ مسيح است راستی، مسيح است راهم. 3- مسيح است تاجم، مسيح جلالم؛ مسيح همدردم چون در ملالم. مسيح در سما گنج اعظمم، مسيح تسلی هرگاه در غمم. 4- مسيح منجيم، مسيح آقايم؛ مسيح قسمتم، مسيح مولايم. مسيح آرامم، مسيح غذايم؛ مسيح شادی بی انتهايم. 5- مسيح بهر غم، مسيح در شادی، مسيح از گناه دادم آزادی؛ بهر مرضم مسيح است شفا، در فاقه و فقر مسيح است غنا.

19 1- من دارم شادی، شادی، شادی، شادی. در قلب خود، در قلب خود، در قلب خود
1- من دارم شادی، شادی، شادی، شادی. در قلب خود، در قلب خود، در قلب خود. 2- من دارم شادی، شادی، شادی، شادی. در قلب خود، در قلب خود دائم.

20 1- ميخوام آواز بخوانم، از اين نجات که دارم
1- ميخوام آواز بخوانم، از اين نجات که دارم. با خون پاکش عيسی، رهانيد از گناهم. با آن فرشتگانش، ميخوام حمدش بگويم، که از آن وادی موت، رهانيده خدايم. انسان غافل، مسيح چه خوبه، چونکه منجی ماست! مسيحا باشد، امروز همدمم، تا ابدالاباد. 2- مسيح آمد به قلبم، بخشيد حيات بجانم؛ روح خود را بمن داد، تولدی نوام داد. حالا که من چشيدم، محبت خدا را، ميخوام شاهد عيسی، بمانم تا بيايد. انسان غافل، مسيح چه خوبه، چونکه منجی ماست! مسيحا باشد، امروز همدمم، تا ابدالاباد. 3- ميخوام دو بال در آرم، پرواز کنم بسويش. استقبالش بکنم، در آنجا بين ابرها. ميخوام با ساز و آواز، در جشن او سرايم؛ در جمع ايمانداران، "بره" را بستايم. انسان غافل، مسيح چه خوبه، چونکه منجی ماست! مسيحا باشد، امروز همدمم، تا ابدالاباد.


Download ppt "1- مانند آهو برای نهرهای آب جان من مشتاق تو است"

Similar presentations


Ads by Google